MR.Perfect
لئوناردو داوینچی (۱۵ آوریل ۱۴۵۲ - ۲ مه ۱۵۱۹) دانشمند و هنرمند ایتالیایی دوره رنسانس است که در رشتههای نقاشی، ریاضی، معماری، موسیقی، کالبدشناسی، مهندسی، تندیسگری، و هندسه برجسته بود.
لئوناردو داوینچی در سال ۱۴۵۲ در یک روستای توسکانی زاده شد. او فرزند نامشروع یک ثروتمند، با نام پیرو فرانسیسو دی انتونیو داوینچی و یک زن دهقان به نام کاترین بود.[۲][۳] در مورد دوران کودکی لئوناردو اطلاعات زیادی در دست نیست. او ۵ سال اول زندگی خود را با مادرش گذراند، سپس در سال [۴] او تحصیلات ابتدایی را در مدرسه دهکدۀ محل سکونتش گذراند. با اینکه در مدرسه چندان موفق نبود، ولی شور و هیجان زیادی نسبت به طبیعت نشان میداد.[۵] داوینچی به صورت غیر رسمی هندسه و ریاضیات را نیز آموخت. وقتی او شانزده ساله بود پدرش برای بار دوم با دختر بیست سالهای به نام فرانسسکا لنفردینی ازدواج کرد.[۶] او را به شاگردی به هنرکدهای در فلورانس فرستادند تا نزد آندرئا دل وروکیو (۱۴۳۵-۱۴۸۸) که نقاش و پیکرتراش بود، آموزش ببیند. وروکیواز شهرت بسیاری برخوردار بود؛ به گونهای که ساخت بنای یادبود «بارتولومئو کولئونی»، سردار نظامی شهر ونیز را به او سپردند. در آتلیهای که قابلیت ساخت چنین شاهکارهایی را داشت، لئوناردوی جوان میتوانست چیزهای زیادی بیاموزد. بدون شک در آنجا با رموز فنی ریختهگری و کارهای فلزی آشنا شده و آموختهاست که چگونه با مطالعه و مشاهده دقیق مدلهای برهنه و پوشیده، تابلوها و تندیسهایی را پدید آورد. شمار زیادی از نقاشان و پیکرتراشان خوب، از هنرآموزان کارگاه موفق «وروکیو» بودند، ولی «لئوناردو» بسیار بهتر از یک نوجوان با استعداد بود، به گونهای که در هفده سالگی در کار پیکر تراشی و سایر امور مربوط به آن به استاد ماهری تبدیل شده بود و قادر بود ابزارهای پیچیده و ماشینهای مورد نیاز را پدید آورد.[۷] او همچنین به پژوهش دربارۀ گیاهان و جانوران مختلف پرداخت تا بتواند از آنها در تابلوهایش استفاده کند؛ علاوه بر این، دانش گستردهای در بارۀ نورشناسی، ژرفا نمایی و استفاده از رنگها کسب کرد. چنین آموزشی کافی بود که از هر نوجوان با استعدادی یک هنرمند برجسته بسازد. او پس از اتمام آموزش به شهر میلان رفت.[۸] لئوناردو در سال ۱۴۷۲ به عضویت گروه قدیس لوقا درآمد. مرکز این گروه یا اتحادیه، که عمدتاً از داروفروشان، پزشکان، و هنرمندان تشکیل شده بود، در بیمارستان سانتا ماریانوئووا بود. احتمالا لئوناردو در آنجا فرصتی برای آموختن کالبدشکافی به دست آورد. در ۱۴۷۸ شورای شهر از او خواست نمازخانه سان برناردو در را نقاشی کند. ولی بنا به دلایلی، این مأموریت را انجام نداد. داوینچی اواخر عمر خود را در شهر واتیکان در ایتالیا سپری نمود مکانی که رافائل و میکل آنژ در انجا فعالیت داشتند.[۹] در اکتبر پادشاه فرانسه میلان را به تسخیر خود درآورد. در دسامبر همان سال لئوناردو به نزد فرانسیس اول و پاپ لیئو ایکس فراخوانده شد. به لئوناردو سفارش جدیدی برای ساخت یک شیر مکانیکی داده شد، شیری که میتوانست به طرف جلو گام بردارد و قفسه سینهاش را باز کرده و خوشهای از گلهای سوسن را نمایان سازد.[۱۰][۱۱] در سال ۱۵۱۵ به خدمت فرانسیس درآمد و در خانهای ییلاقی در کلوس لوس در نزدیکی اقامتگاه سلطنتی جای گرفت. او سه سال پایانی عمر خویش را به همراه ملزی شاگردش در آنجا گذرانید و حقوقی معدل هزار پول آن زمان در ایتالیا) دریافت میکرد.[۱۲] داوینچی در روز دوم ماه مه سال پادشاه سر داوینچی را در هنگام مرگ در آغوش گرفت هرچند که این داستان عاشقانه و رومانتیک که بسیار باب طبع فرانسویان و بسیاری از هنرمندان است بیشتر به افسانه شبیهاست تا واقعیت.[۱۳][۱۴] واساری همچنین مینویسد که داوینچی به هنگام مرگ تقاضای حضور یک کشیش برای اعتراف به گناهان میکند.[۱۵] بر طبق خواستهٔ او شصت فقیر تابوت او را حمل میکنند. او در کلیسای سنت هابرت تدفین میشود. ملزی به عنوان وارث او شناخته میشود و تمامی پولها، نقاشیها، وسائل و دیگر آثار او به ملزی تعلق میگیرد. البته لئوناردو شریک قبلی و قدیمیاش، سالای و همچنین خدمتکارش را فراموش نکرد و به هرکدام از آن دو، نصف تاکستان خویش را بخشید.[۱۶] داوینچی دوستان زیادی داشت که هم اکنون به خاطر زمینههای کاری و یا اهمیت تاریخ خود امروزه به نوعی شناحته شده هستند؛ اما با این حال به نظر میرسد که به جز ایزابلا دسته، دوستی صمیمی و نزدیکی با زنان نداشته است. داوینچی در حالیکه به همراه ایزابلا به یکی از نقاط ایتالیا سفر کرده بود، از او پرترهای میکشد که به نظر میرسد قرار بوده طرح اولیهٔ یک نقاشی باشد که هم اکنون گم شده است.[۱۷] گذشته از دوستی و روابط او با دوستانش، داوینچی زندگی خصوصی خود را پنهان نگاه داشته بود. گرایش جنسی او، به موضوعی برای تجزیه و تحلیل و حدس و گمان تبدیل شده بود. این روند در اواسط قرن ۱۶ شکل گرفت و در قرنهای ۱۹ و ۲۰ دوباره احیا شد، که مهمترین پژوهش در این باره توسط زیگموند فروید انجام شدهاست[۱۸] بیشترین رابطهٔ داوینچی، با دو پسر جوان که شاگردان خود او بودهاند یعنی سالای و ملزی بودهاست. ملزی احساس داوینچی به او را عشق و شهوت بیان میکند. مدارک دادگاه سال ۱۴۷۶ نشان میدهد که وقتی ملزی بیست و چهار ساله بوده داوینچی به همراه ۳ مرد دیگر تحت قوانین سودومی دوران رنسانس به همجنسگرایی متهم میشود اما بعدها از این اتهام تبرئه میشود.[۱۹] از آن تاریخ به بعد بحثهای زیادی پیرامون همجنسگرا بودن داوینچی و تاثیرات آن بر آثارش، به ویژه وجود حالت دوگانهٔ مردانه و زنانه و شهوت مشهود در تابلوی یحیای تعمید دهنده و باکوس و دیگر آثار وی، بخصوص آثار آمیخته با شهوت وی شدهاست.[۲۰] جیان جیاکومو کاپورتی د اورنئو یا همان سالای از سال ۱۴۹۰ همراه با داوینچی زندگی میکرد. تنها پس از گذشت یک سال از پیوستن سالای به داوینچی، او لیستی از خرابکاریها و تخطیهای سالی فراهم کرد. لئوناردو او را دزد دروغگو کله شق و دله خطاب کرد. پس از اینکه او دست کم پنج بار با پولهای داوینچی فرار و آنها را صرف کارهایی همچون خرید لباس کرد.[۲۱].اما با این حال داوینچی همواره نسبت به سالای رفتاری بسیار محبتآمیز داشت. سالای به مدت سی سال همراه با او زندگی کرد.[۲۲] سالای تعدادی از نقاشیهای خود را به نمایش گذاشت هرچند که یکی از نقاشان معروف ایتالیا عقیده داشت که داوینچی فنون نقاشی را به خوبی به او آموخته است[۲۳] اما کارهای سالای نسبت به کارهای دیگر شاگردان داوینچی از خلاقیت هنرمندانهٔ کمتری برخوردار بود. در سال ۱۵۱۵ او مدل کاملاً برهنهای از مونا لیزا را کشید و نام ان را مونا وانا نهاد.[۲۴] در سال ۱۵۰۵، داوینچی شاگرد دیگری را به نام کنت فرانسیسکو ملزی اختیار نمود. کسی که ادعا میشود محبوبترین شاگرد در نزد وی بودهاست. او به همراه داوینچی به فرانسه مسافرت کرد و تا آخر عمر داوینچی در کنار او باقی ماند. پس از مرگ داوینچی تمامی کارهای او به ملزی رسید و او از آنها به خوبی نگهداری کرد.[۲۵] لئوناردو یک نقاش پرکار نبود، در حقیقت او پرکارترین نقشهکش و طراح بود. او مقالههای زیادی در مورد کوچکترین مسائل و طرحهایی با کوچکترین جزیات را در مورد مسائلی که توجهش را جلب میکرد، نگهداری مینمود. علاوه بر این مقالات و طرحها، مطالعات زیادی پیرامون نقاشی انجام دادهاست که از آنان برای کشیدن برخی از تابلوهای معروف خود همچون «باکره صخرهها» و «شام آخر» استفاده نمودهاست.[۲۶] قدیمیترین نقاشی داوینچی، a Landscape of the Arno Valley است که در سال ۱۴۷۳ کشیده شد و رودخانه، کوهها، یک قلعه و مزارع کشاورزی را در جزیئیاتی دقیق نشان میدهد.[۲۷][۲۸] داوینچی برای کشیدن تابلوی مونالیزا از سال ۱۵۰۳ آغاز به کار کرد و اتمام آن تا ۱۵۰۷ به طول انجامید. شهرت داوینچی به خاطر اثر ماندگار وی در تاریخ، مونالیزا، بودهاست. نسخۀ کنونی تابلوی نقاشی مونالیزا درای ابعاد ۷۷×۵۳ سانتیمتر است. نسخهای را که او تهیه کرده بود از نسخۀ فعلی، بزرگتر بود چرا که در گذر زمان دو ستون از طرفین چپ و راست این تابلو بریده شدهاست. به همین دلیل به هیچ وجه مشخص نیست که مونالیزا در این تابلو نشستهاست. همچنین باید اشاره کرد که بسیاری از قسمتهای این تابلو به مرور زمان خراب و یا دوباره نقاشی شدهاست. اما با این وجود شخصیت اصلی نقاشی همچنان محفوظ ماندهاست.[۲۹] در ۲۱ اوت سال ۱۹۱۱ تابلوی مونالیزا توسط یک دزد ایتالیایی دزیده شد و به ایتالیا برده میشود. پس از گذشت دو سال این تابلو در زادگاه خود یعنی فلورانس دیده میشود و پس از انجام برخی فعالیتهای اداری و قانونی تابلو دوباره به موزه لوور بازگردانده میشود. در سال ۱۹۵۶ شخصی اقدام به پاشیدن اسید به قسمت پایینی تابلو نمود که مرمت آن سالها به طول انجامید. در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی شهرهای نیویورک، توکیو و مسکو میزبان این تابلو بودهاند. این اثر هنری نشانگر صحنههایی از شام آخر روزهای پایانی عمر مسیح است آنطور که انجیل به آن اشاره کردهاست. این نقاشی بر پایهٔ کتاب یوحنا، باب ۱۳ آیهٔ ۲۱ است آنجا که مسیح میگوید که یکی از ۱۲ حواریاش به وی خیانت خواهد کرد. این نقاشی یکی از مشهورترین و باارزشترین نقاشیهای جهان است. برخی از مسائلی که لئوناردو بر روی آنها پژوهش انجام داد به شرح زیر میباشد:[۳۰] داوینچی علاوه بر نقاشی به عنوان یک مهندس نیز مشهور است. او در نامهای به دوک میلان اظهار داشت که قادر به تهیه و ساخت دستگاههایی برای دفاع از شهر و همچنین محاصرۀ شهر دشمن است. هنگامی که او به ونیز گریخت، شاگردی را پیدا کرد که با کمک او توانست یک سنگر متحرک را طراحی کند. او حتی طرحی برای منحرف کردن مسیر رودخانۀ آمو داشت، پروژهای که نیکولو ماکیاولی نیز بر روی آن کار کرد.[۳۱][۳۲] مقالات داوینچی شامل تعداد بسیار زیادی از اختراعات عملی و قابل اجرا و غیر عملی، شامل آلات موسیقی، پمپهای هیدرولیک، توپهای بخار، سپرهایی خاص و... میگشت.[۳۳][۳۴] تعداد زیادی از دست نوشتههای داوینچی مربوط به طرحها و نقشههای اختراعات او هستند. برخی از ابداعات او به شرح زیر است:[۳۵] دیگر اختراعات او شامل مسلسل، بادسنج، ساعت، تلمبه میشوند.[۳۶]
سهراب سپهری (۱۵ مهر ۱۳۰۷ در کاشان – ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ در تهران) شاعر و نقاش ایرانی بود. او از مهمترین شاعران معاصر ایران است و شعرهایش به زبانهای بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شدهاست. وی پس از ابتلا به بیماری سرطان خون در بیمارستان پارس تهران درگذشت.[۱] سهراب سپهری در در کاشان به دنیا آمده که بطور رسمی زادروزش را ۱۵ اردیبهشت ثبت کردهاند.[۲] پدربزرگش میرزا نصرالله خان سپهری نخستین رییس تلگرافخانه کاشان، پدرش «اسدلله» و مادرش «ماه جبین» نام داشتند که هر دو اهل هنر و شعر بودند.[۳] دورهٔ ابتدایی را در دبستان خیام کاشان (شهید مدرّس فعلی) (۱۳۱۹) و متوسّطه را در دبیرستان پهلوی کاشان خرداد ۱۳۲۲ گذراند و پس از فارغالتحصیلی در دورهٔ دوسالهٔ دانشسرای مقدماتی پسران به استخدام ادارهٔ فرهنگ کاشان درآمد.[۴] در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت نمود و دیپلم دوره دبیرستان خود را دریافت کرد. سپس به تهران آمد و در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و هم زمان به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد که پس از ۸ ماه استعفا داد. سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعهٔ شعر نیمایی خود را به نام مرگ رنگ منتشر کرد. در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا فارغ التحصیل شد و نشان درجه اول علمی را دریافت کرد. در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت نمود و نیز دومین مجموعهٔ شعر خود را با عنوان زندگی خوابها منتشر کرد. در آذر ۱۳۳۳ در ادارهٔ کل هنرهای زیبا (فرهنگ و هنر) در قسمت موزهها شروع به کار کرد و در هنرستانهای هنرهای زیبا نیز به تدریس میپرداخت.[۵] وی به فرهنگ مشرق زمین علاقه خاصی داشت و سفرهایی به هندوستان، پاکستان، افغانستان، ژاپن و چین داشت. مدتی در ژاپن زندگی کرد و هنر «حکاکی رو چوب» را در آنجا فراگرفت. همچنین به شعر کهن سایر زبانها نیز علاقه داشت از اینرو ترجمههایی از شعرهای کهن چینی و ژاپنی را انجام دادهاست.[۶] در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت. ضمنا در مدرسهٔ هنرهای زیبای پاریس در رشتهٔ لیتوگرافی نام نویسی کرد. وی همچنین کارهای هنری خود را در نمایشگاهها به معرض نمایش گذاشت. حضور در نمایشگاههای نقاشی همچنان تا پایان عمر وی ادامه داشت. سهراب سپهری مدتی در اداره کل اطلاعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری در سال ۱۳۳۷ مشغول به کار شد. از مهر ۱۳۴۰ نیز شروع به تدریس در هنرکدهٔ هنرهای تزئینی تهران نمود. پدر وی که به بیماری فلج نیز مبتلا بود، در سال ۱۳۴۰ فوت میکند. در اسفند همین سال بود که از کلیهٔ مشاغل دولتی به کلی کنارهگیری کرد. پس از این سهراب با حضور فعال تر در زمینه شعر و نقاشی آثار بیشتری آفرید و راه خویش را پیدا کرد. وی با سفر به کشورهای مختلف ضمن آشنایی با فرهنگ و هنرشان نمایشگاههای بیشتری را برگزار نمود. سهراب هنرمندی جستجوگر، تنها، کمال طلب، فروتن و خجول بود که دیدگاه انسان مدارانه اش بسیار گسترده و فراگیر بود. از اینرو آثار وی همیشه با نقد و بررسی همراه بوده که برخی از این کتابها چنین میباشند: «تا انتها حضور»، «سهراب مرغ مهاجر» و «هنوز در سفرم»، «بیدل، سپهری و سبک هندی»، «تفسیر حجم سبز»، «حافظ پدر، سهراب سپهری پسر، حافظان کنگره» و نگاهی به «سهراب سپهری». مادر سهراب، ۱۳۷۳ درمیگذرد. ، برادر ارشد سهراب و تنها برادر وی که همبازی دوران کودکی سهراب بود نیز در سال ۱۳۶۹ درمیگذرد. (، پسر منوچهر، اخیراً از وی خاطراتی را آماده کرده که به ویرایش در اینترنت منتشر شدهاست).[۷] خواهران سهراب ، و میباشند. تعدادی از تصاویر شاعر و خانوادۂ وی به روی اینترنت قابل یافتن است.[۸] وی در ابتدا به سبک نیمایی شعر میسرود ولی بعدها رویه خودش را باز شناخت. در این شیوه جدید سهراب سپهری بر دیدگاه انسان مدارانه و آموختههایی که از فلسفه ذن فرا گرفته بود به شیوه جدیدی دست یافت که «حجم سبز» شیوه تکامل یافته سبکش محسوب میشود. وی عادت داشت که دور از جامعه آثار هنری اش را خلق کند و برای رسیدن به تنهاییهایش «قریه چنار» و کویرهای کاشان را انتخاب کرده بود.[۹] شعر وی صمیمی، سرشار از تصویرهای بکر و تازهاست که همراه با زبانی نرم، لطیف، پاکیزه و منسجم تصویر سازی میکند.[۱۰] از معروفترین شعرهای وی میتوان به: نشانی، صدای پای آب و مسافر را نام برد که شعر صدای پای آب یکی از بلندترین شعرهای نو زبان فارسی است. کریم امامی که از دوستان نزدیک وی بوده در زمان حیاتش برخی از شعرهای سهراب را به زبان انگلیسی ترجمه کردهاست. بعدها نیز مترجمان دیگری شعرهای وی را به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه کردند. در سال ۱۳۷۱ شعرهای منتخبی از دو کتاب حجم سبز و شرق اندوه با نام «ما هیچ، ما نگاه» توسط «کلارا خانیس» به زبان اسپانیایی ترجمه شد.[۱۱]. در سال ۱۳۷۵ منتخبی از اشعار سهراب سپهری توسط هنرمند ایرانی جاوید مقدس صدقیانی به زبان ترکی استانبولی ترجمه و از سوی انتشارات YKY در کشور ترکیه منتشر شد. وی در نقاشی از دستاوردهای زیبایی شناختی شرق و غرب بهره مند گشته بود که این تاثیرها در آثارش جلوه گر بودند. در آثار نقاشی اش رویکرد نوین و متفاوتی داشت به طوریکه فرمهای هندسی نخودی و خاکستری رنگش با تمامی نقاشان فیگوراتیو همزمانش متفاوت بود. او در نقاشی به شیوهای موجز، نیمه انتزاعی دست یافت که برای بیان مکاشفههای شاعرانه اش در طبیعت کویری کارگشا بود. سپهری بیشتر نمایشگاههای داخلی آثار نقاشی اش را در «گالری سیحون» برگزار میکرد و عادت نداشت که برای روز معرفی در نمایشگاه شرکت کند.[۱۲] امضای وی بر روی نقاشیهایش به خط «نستعلیق» بوده که به نظر مرتضی ممیز جلوه از روحیه فروتنانه و ایرانی اش دارد.[۱۳] از آثار او میتوان به «طبیعت بیجان» ۱۳۳۶، «شقایقها، جویبار و تنه درخت» ۱۳۳۹، «علفها و تنه درخت» ۱۳۴۱، «ترکیب بندی با نوارهای رنگی» ۱۳۴۹، «ترکیب بندی با مربعها» ۱۳۵۱ و «منظره کویری» ۱۳۵۷ اشاره کرد.[۱۴] برخی از آثار وی در نزد مجموعه داران و دوستان سپهری قرار دارد و پریدخت سپهری خواهر سهراب، آثاری از وی را که در اختیار داشت به موزه کرمان اهدا نمود.[۱۵] سهراب سپهری در سال ۱۳۵۷ به بیماری سرطان خون مبتلا شد و به همین سبب در سال ۱۳۵۸ برای درمان به انگلستان رفت، اما بیماری بسیار پیشرفت کرده بود و وی ناکام از درمان به تهران بازگشت. او سرانجام در غروب ۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ در بیمارستان پارس تهران به علت ابتلا به بیماری سرطان خون درگذشت. صحن روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان میزبان ابدی سهراب گردید. در ابتدا یک کاشی فیروزهای در محل دفن سهراب سپهری نصبشد، و سپس با حضور خانواده وی سنگی سفید رنگی جایگزین آن گردید که بر روی آن قسمتی از شعر «واحهای در لحظه» از کتاب حجم سبز با خطاطی رضا مافی حکاکی شدهبود:[۱۶] به سراغ من اگر میآیید این سنگ در مهر ۱۳۸۴ با بیدقتی کارگران و به علت سقوط مصالح ساختمانی بر روی آن شکست و با سنگ سفیدرنگ دیگری که سعی شدهبود با سنگ قبلی شباهت داشتهباشد تعویض شد.[۱۶][۱۷] در روز به مناسبت هشتادمین سالروز تولد سهراب سپهری، با اهدای ۸۰ شاخهٔ گل، مراسمی بر سر مزار وی برگزار شد. سپس این مراسم در مجموعهٔ فرهنگیـاقامتی خانهٔ احسان، از اماکن تاریخی کاشان، ادامه یافت. در این مراسم چهرههای برجستهٔ فرهنگی و هنری همانند: احمد سمیعی گیلانی، شهرام ناظری، علی دهباشی و امینالله رشیدی حضور داشتند.[۱۹] از جمله نمایشگاههای نقاشی که سهراب سپهری در آنها حضور داشت، یا نمایشگاه انفرادی وی بودند، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:[۲۰] منبع : ويكي پديا احمد شاملو (زادهٔ ۲۱ آذر ۱۳۰۴؛ ۱۲ دسامبر ۱۹۲۵، در خانهٔ شمارهٔ ۱۳۴ خیابان صفیعلیشاه[۱] - در تهران، درگذشتهٔ ۲ مرداد ۱۳۷۹؛ ۲۴ ژوئیه ۲۰۰۰ در شهرک دهکده، فردیس کرج) شاعر، نویسنده، فرهنگنویس، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم ایرانی و از مؤسسان و دبیران کانون نویسندگان ایران در پیش و پس از انقلاب بود. آرامگاه او در امامزاده طاهر کرج واقع شدهاست. در دورهای از جوانی شعرهای خود را با تخلص الف. بامداد و الف. صبح منتشر میکرد. سرودن شعرهای آزادیخواهانه و ضد استبدادی، عنوان شاعر آزادی ایران را برای او به ارمغان آوردهاست. شهرت اصلی شاملو به خاطر سرایش شعر است که شامل گونههای مختلف شعر نو و برخی قالبهای کهن نظیر قصیده و نیز ترانههای عامیانه میشود. شاملو در سال ۱۳۲۶ با نیما یوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او به شعر نو (که بعدها شعر نیمایی هم نامیده شد) روی آورد، اما برای نخستین بار در شعر «تا شکوفهٔ سرخ یک پیراهن» که در سال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد وزن را رها کرد و به صورت پیشرو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی شکل داد. از این سبک به شعر سپید یا شعر منثور[۲] یا شعر شاملویی[۳] یاد کردهاند. تنی چند از منتقدان ادبی او را موفقترین شاعر در سرودن شعر منثور میدانند.[۴] شاملو علاوه بر شعر، فعالیتهای مطبوعاتی، کارهای تحقیق و ترجمهٔ شناختهشدهای دارد. مجموعهٔ کتاب کوچهٔ او بزرگترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامهٔ مردم ایران(با تمرکز بر فرهنگ تهران) میباشد. آثار وی به زبانهای: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی، کردی و ترکی∗ ترجمه شدهاست.
تمام مطالب این بخش با توجه به اطلاعات ارائه شده در سالشمار زندگی احمد شاملو نوشته آیدا شاملو تهیه شدهاست. این سالشمار در منابع گوناگون از جمله وبگاه احمد شاملو، دفتر هنر[۵]، احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها[۶]، شناختنامه[۷]، منتشر شدهاست. هر جا از منبع دیگری استفاده شده باشد در پانویس ذکر شدهاست. احمد شاملو در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ در خانه شماره ۱۳۴ خیابان صفی علیشاه تهران متولد شد. پدرش حیدر نام داشت، و به گفتهٔ شاملو در شعر «من بامدادم سرانجام...» از مجموعهٔ مدایح بیصله پدرش حلقهای است که شاملو را به اهالی کابل متصل میکند. مادرش کوکب عراقی شاملو، از مهاجران قفقازی بود که طی انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ روسیه، به همراه خانوادهاش به ایران کوچاندهشدهبود[۸]. دورهٔ کودکی را به خاطر شغل پدر که افسر ارتش رضا شاه بود و هر چند وقت را در جایی به مأموریت میرفت، در شهرهایی چون رشت و سمیرم و اصفهان و آباده و شیراز گذراند. (به همین دلیل شناسنامهٔ او در شهر رشت گرفته شدهاست و محل تولد در شناسنامه، رشت نوشته شدهاست.) دوران دبستان را در شهرهای خاش، زاهدان و مشهد و بیرجند گذراند و از دوازده سیزده سالگی شروع به ضبط لغات متداول عوام (که در فرهنگهای رسمی ثبت نمیشود) کرد. دوره دبیرستان را در بیرجند، مشهد، گرگان و تهران گذراند و سال سوم دبیرستان را مدتی در دبیرستان ایرانشهر و مدتی در دبیرستان فیروز بهرام تهران خواند و به شوق آموختن زبان آلمانی در مقطع اول هنرستان صنعتی ایران و آلمان ثبتنام کرد. در اوایل دهه ۲۰ خورشیدی پدرش برای سر و سامان دادن به تشکیلات از هم پاشیده ژاندارمری به گرگان و ترکمنصحرا فرستاده شد. او همراه با خانواده به گرگان رفت و به ناچار در کلاس سوم دبیرستان ادامه تحصیل داد. در بحبوحهٔ جنگ جهانی دوم و ورود متفقین به خاک ایران، در فعالیتهای سیاسی علیه متفقین در شمال کشور شرکت کرد و بعدها در تهران دستگیر و به بازداشتگاه سیاسی شهربانی و از آنجا به زندان شوروی در رشت منتقل شد. پس از آزادی از زندان با خانواده به رضائیه (ارومیه) رفت و تحصیل در کلاس چهارم دبیرستان را آغاز کرد. با به قدرت رسیدن پیشهوری و فرقهٔ دموکرات آذربایجان همراه پدرش دستگیر شد و تا کسب تکلیف از مقامات بالاتر دو ساعت مقابل جوخهٔ آتش قرار گرفت. سرانجام آزاد شد و به تهران بازگشت. او برای همیشه ترک تحصیل کرد و در یک کتابفروشی مشغول به کار شد. شاملو در بیست و دو سالگی (۱۳۲۶) با ازدواج کرد. هر چهار فرزند او، سیاوش، سامان، سیروس و ساقی حاصل این ازدواج هستند. در همین سال اولین مجموعه اشعار او با نام آهنگهای فراموششده به چاپ رسید. مدتی بعد با نیما دیدار کرد و تحت تأثیر آشنایی با او و به قصد معرفی شعر او، دست به انتشار مجلات کوچک مقطعی (چون سخن نو، هنر نو (ساعت ۴ بعد از ظهر)، روزنه، راد، آهنگ صبح و... زد. در سال ۱۳۳۰ شعر بلند «۲۳» و مجموعه اشعار قطع نامه را به چاپ رساند. در سال ۱۳۳۱ به مدت حدود دو سال مشاورت فرهنگی سفارت مجارستان را به عهده داشت. در سال ۱۳۳۲ پس از کودتای ۲۸ مرداد علیه دکتر مصدق و با بسته شدن فضای سیاسی ایران مجموعه شعر آهنها و احساس توسط پلیس در چاپخانه سوزانده میشود و با یورش مأموران به خانه او ترجمهٔ طلا در لجن اثر و بخش عمدهٔ کتاب پسران مردی که قلبش از سنگ بود اثر مرتضی کیوان نسخههای یگانهای از نوشتههایش از جمله مرگ زنجره و سه مرد از بندر بیآفتاب توسط پلیس ضبط میشود که دیگر هرگز به دست نمیآید. او موفق به فرار میشود اما پس از چند روز فرار از دست مأموران در چاپخانهٔ روزنامهٔ اطلاعات دستگیر شده، به عنوان زندانی سیاسی به زندان موقت شهربانی و زندان قصر برده میشود. در زندان علاوه بر شعر، به بررسی شاهنامه میپردازد و دست به نگارش پیشنویس دستور زبان فارسی میزند و قصهٔ بلندی به سیاق امیر ارسلان و ملک بهمن مینویسد که در انتقال از زندان شهربانی به زندان قصر از بین میرود[۹]. مرتضی کیوان به همراه ۹ افسر سازمان نظامی اعدام میشود و او در زمستان ۱۳۳۳ پس از تحمل یک سال حبس، از زندان آزاد میشود. در سال ۱۳۳۶ با انتشار مجموعهٔ اشعار هوای تازه، به عنوان شاعری برجسته تثبیت میشود. این مجموعه شامل فرمها و تجربههایی متفاوت در قالب شعر نو است. در همین سال مجموعهای از رباعیات ابوسعید ابوالخیر، خیام و باباطاهر را منتشر میکند. پدر شاملو در ۱۳۳۶ فوت میکند. شاملو در ۱۳۳۶ با طوسی حائری ازدواج میکند. دومین ازدواج شاملو مانند ازدواج اول مدت زیادی دوام نمیآورد و چهار سال بعد در ۱۳۴۰ از همسر دوم خود نیز جدا میشود. در سال ۱۳۳۹ مجموعه شعر منتشر میشود. معروفترین ترانههای عامیانهٔ معاصر فارسی همچون پریا و دخترای ننه دریا در این دو مجموعه منتشر شدهاست. در سال ۱۳۴۰ هنگام جدایی از همسر دومش همه چیز از جمله برگههای تحقیقاتی کتاب کوچه را رها میکند. در سال ۱۳۳۸ شاملو به اقدام جدیدی یعنی تهیهٔ قصهٔ خروس زری پیرهن پری (با نقاشی فرشید مثقالی برای کودکان دست میزند. در همین سال به تهیه فیلم مستند سیستان و بلوچستان برای شرکت ایتال کونسولت[۱۰] نیز میپردازد. این آغاز فعالیت سینمایی بحثانگیز احمد شاملو است. او بخصوص در نوشتن فیلمنامه و دیالوگنویسی فعال است. در سالهای پس از آن و بهویژه با مطرح شدنش به عنوان شاعری معروف، منتقدان مختلف حضور سینمایی او را کمرنگ دانستهاند. خود او میگفت: «شما را به خدا اسمشان را فیلم نگذارید.» و بعضی شعر معروف او «دریغا که فقر/ چه به آسانی/ احتضار فضیلت است» را به این تعبیر میدانند که فعالیتهای سینمایی او صرفاً برای امرار معاش بودهاست.[۱۱] شاملو در این باره میگوید: «کارنامهٔ سینمایی من یک جور نان خوردن ناگزیر از راه قلم بود و در حقیقت به نحوی قلم به مزدی!»[۱۲] برخی فیلمنامهٔ فیلم گنج قارون را که در سالهای میانی دهه ۴۰ سینما را از ورشکستگی نجات داد منتسب به شاملو میدانند. استفادهٔ فراوان از امکانات زبان محاوره در گفتگوهای گنج قارون میتواند دلیلی بر این مدعا باشد.[۱۳] در سال ۱۳۳۹ با همکاری هادی شفائیه و سهراب سپهری ادارهٔ سمعی و بصری وزارت کشاورزی را تأسیس میکند و به عنوان سرپرست آن مشغول به کار میشود. در سال ۱۳۴۰ با همکاری دکتر محسن هشترودی ۲۵ شماره از هفتهنامهٔ را منتشر میکند. هفتهنامهٔ کتاب هفته و
شاملو در ۱۴ فروردین ۱۳۴۱ با آیدا سرکیسیان ( ریتا آتانث سرکیسیان) آشنا میشود. این آشنایی تأثیر بسیاری بر زندگی او دارد و نقطهٔ عطفی در زندگی او محسوب میشود. در این سالها شاملو در توفق کامل آفرینش هنری به سر میبرد[۱۴] و تحت تأثیر این آشنایی شعرهای مجموعهٔ آیدا: درخت و خنجر و خاطره! و آیدا در آینه را میسراید. او دربارهٔ اثر آیدا در زندگی خود به مجله فردوسی گفت: «هر چه مینویسم برای اوست و به خاطر او... من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکردهبودم پیدا کردم».[۱۵] آیدا و شاملو در فروردین ۱۳۴۳ ازدواج میکنند و شش ماه در ده شیرگاه (مازندران) اقامت میگزینند و از آن پس شاملو تا آخر عمر در کنار او زندگی میکند. شاملو در همین سال دو مجموعه شعر به نامهای آیدا در آینه و لحظهها و همیشه را منتشر میکند و سال بعد نیز مجموعهای به نام آیدا: درخت و خنجر و خاطره! منتشر میشود و در سال ۱۳۴۵ برای سومین بار تحقیق و گردآوری کتاب کوچه راآغاز میکند و برنامهٔ قصههای مادربزرگ را برای بخش برنامههای کودک تلویزیون ملی ایران تهیه میکند. آیدا شاملو در برخی کارهای احمد شاملو مانند مجموعهٔ کتاب کوچه با او همکاری داشت و سرپرست این مجموعه بعد از اوست.[۱۵] در سال ۱۳۴۶ شاملو سردبیری قسمت ادبی و فرهنگی هفتهنامهٔ خوشه را به عهده میگیرد. در سال ۱۳۴۷ «شب شعر خوشه» را با همکاری دکتر عسکری و با حضور ۱۱۰ شاعر معاصر، نمایشگاه نقاشی منصوره حسینی، نمایشگاه کاریکاتور اردشیر محصص و تئاتر در را با هنرمندی داوود رشیدی، پرویز صیاد و پرویز کاردان برگزار میکند. همکاری او با نشریه خوشه تا ۱۳۴۸ که نشریه به دستور ساواک تعطیل میشود، ادامه دارد. در سال ۱۳۴۷ او به عضویت هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران در میآید و کار بر روی غزلیات حافظ و تاریخ دورهٔ حافظ را آغاز میکند. نتیجه این تحقیقات بعدها به انتشار حافظ شیراز به روایت احمد شاملو انجامید. شاملو مطالعهٔ شعر و تاریخ اجتماعی سیاسی دورهٔ حافظ و اصلاح روایت خود از حافظ را تا پایان عمر ادامه داد. در خرداد ۱۳۵۰ ترجمهٔ بازبینی شدهٔ رمان پابرهنهها، نوشتهٔ زاهاریا استانکو با استفاده و تکیه بر زبان تداولی منتشر شد. در اسفند ۱۳۵۰ شاملو مادرش را از دست داد. در همین سال به فرهنگستان زبان ایران برای تحقیق و تدوینِ کتاب کوچه، دعوت شد و به مدت سه سال به همکاری خود با فرهنگستان ادامه داد. احمد شاملو در دههٔ ۱۳۵۰ به فعالیتهای گستردهای در شعر، نویسندگی، روزنامه نگاری (از جمله همکاری با و و انجمن ایران و آمریکا و فعالیتهای سینمایی (از جمله تهیهٔ گفتار برای چند فیلم مستند به دعوت ) را ادامه میدهد. در دانشگاه صنعتی شریف نیز سه ترم به تدریس مطالعهٔ آزمایشگاهی زبان فارسی مشغول میشود در سال ۱۳۵۱ نوارهای صوتی از شعرهای حافظ، مولوی، ابوسعید ابوالخیر با صدای شاملو و موسیقی اسفندیار منفردزاده و فریدون شهبازیان و مجموعهای از آثار نیما با موسیقی احمد پژمان منتشر میشود. در رادیو برای کودکان و نوجوانان برنامه مینویسد و اجرا میکند. مدتی بعد از تحمل دردهای شدید برای معالجهٔ آرتروز گردن به پاریس میرود و جراحی میشود. سال بعد، ۱۳۵۲، مجموعه شعر ابراهیم در آتش را به چاپ میرساند و برای چند فیلم مستند (مشهد، اصفهان و تبریز) گفتار متن مینویسد و اجرا میکند. در سال ۱۳۵۴ از او دعوت میکند تا در کنگرهٔ جهانی نظامی گنجوی شرکت کند و از همین رو با یدالله رویایی عازم ایتالیا میشود. در ۱۳۵۵ انجمن قلم آمریکا و دانشگاه پرینستون از او برای شرکت در گردهمایی ادبیات امروز خاورمیانه و سخنرانی و شعرخوانی دعوت میکنند و او عازم ایالات متحده آمریکا میشود. شاملو در این سفر به سخنرانی و شعرخوانی در دانشگاههای نیویورک و پرینستون میپردازد. او با شاعران و نویسندگان مشهور جهان همچون یاشار کمال، آدونیس، البیاتی و کوزمینسکی در این سفر دیدار میکند و پس از سه ماه همراه آیدا به ایران باز میگردد. در همین سال با دعوت دانشگاه بوعلی سینا، برای مدتی به سرپرستی پژوهشکدهٔ آن دانشگاه مشغول میشود. چند ماه بعد، این بار در اعتراض به سیاستهای حکومت شاهنشاهی ایران کشور را به مقصد ایتالیا (رم) ترک میکند و از آنجا به آمریکا میرود و در دانشگاههای هاروارد، و ام آی تی و دانشگاه برکلی به سخنرانی میپردازد. تحقیق روی کتاب کوچه و حافظ شیراز را ادامه میدهد. پیشنهاد دانشگاه کلمبیای شهر نیویورک را برای همکاری در تدوین کتاب کوچه نمیپذیرد. در سال ۱۳۵۷، پس از یک سال تلاش بیحاصل برای انتشار هفتهنامه، به امید نشر و فعالیت علیه رژیم شاه به بریتانیا میرود. در لندن ۱۴ شمارهٔ نخست هفتهنامهٔ ایرانشهر را سردبیری میکند اما در اعتراض به سیاست دوگانهٔ مدیران آن در قبال مبارزه با رژیم و مسائل مربوط به ایران استعفا میدهد. ∗ مجموعه شعر دشنه در دیس در ایران منتشر میشود. با وقوع انقلاب بهمن ۵۷ ایران و سقوط رژیم شاهنشاهی، شاملو سه هفته پس از پیروزی انقلاب در ۱۱ اسفند به ایران باز میگردد. در همین سال انتشارات مازیار اولین جلد کتاب کوچه را در قطع وزیری منتشر میکند. شاملو به عنوان عضو هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران انتخاب میشود و مقالهها و مصاحبههای متعددی پیرامون تحلیل و آسیبشناسی انقلاب و مسائل روز سیاسی و اجتماعی از او در مجلات و روزنامهها به چاپ میرسد. در سال ۱۳۵۸ هفتهنامهٔ کتاب جمعه با سردبیری احمد شاملو و مدیریت عسکری پاشایی منتشر میشود. انتشار این هفتهنامه پس از ۳۶ شماره توقیف میشود. در این سالها مجموعهای از شعرهای سیاسی خود را به نام کاشفان فروتن شوکران - که در آن شعر «مرگ نازلی» در بزرگداشت وارطان سالاخانیان، مبارز مسیحی ایرانی است[۱۶]- و مجموعههای پریا، ترانهٔ شرقی (لورکا)، مسافر کوچولو و یل و اژدها را دکلمه میکند که به صورت نوار صوتی منتشر میشوند. از ۱۳۶۲ با تغییر فضای سیاسی ایران چاپ آثار شاملو نیز متوقف میشود. در حالی که کار و فعالیت شاملو متوقف نمیشود. نوار کاست سیاه همچون اعماق آفریقای خودم (ترجمهٔ شعرهای لنگستون هیوز) و سکوت سرشار از ناگفتههاست (ترجمهٔ شعرهای مارگوت بیکل) با موسیقی بابک بیات در انتشارات ابتکار منتشر میشود. شاملو ترجمه و تألیف و سرودن را ادامه میدهد بهویژه روی کتاب کوچه با همکاری همسرش آیدا مستمر کار میکند. ترجمهٔ رمان بلند دن آرام (نوشتهٔ میخائیل شولوخوف) را آغاز میکند. چندین گفتوگو از او به چاپ میرسد تا آن که در سال ۱۳۷۲ با کمی بازتر شدن فضای سیاسی ایران آثار شاملو به صورت محدود مجوز نشر میگیرند. در ۱۳۶۷ به آلمان غربی سفر میکند تا به عنوان میهمانِ مدعوِ دومین کنگرهٔ بینالمللی ادبیات (اینترلیت ۲) با عنوان جهانِ سوم: جهانِ ما در ارلانگن آلمان و شهرهای مجاور شرکت کند. در این کنگره نویسندگانی از کشورهای مختلف از جمله عزیز نسین، دِرِک والکوت، پدرو شیموزه، لورنا گودیسون و ژوکوندو بِلی حضور داشتند. سخنرانی شاملو با عنوان «من دردِ مشترکم، مرا فریاد کن!» به تأثیر فقر و ناآگاهی و خرافه در عدم دستیابی به فرهنگ یکپارچه و متعالی جهانی اختصاص داشت. در ادامهٔ این سفر به دعوت خانم روترات هاکرمولر در اتریش، به شعرخوانی و سخنرانی میپردازد و به دعوت انجمن جهانی قلم (Pen) و دانشگاه یوتهبوری به سوئد میرود. به دعوت ایرانیان مقیم سوئد در خانهٔ مردم استکهلم شب شعر اجرا میکند و با دعوت هیأت رئیسهٔ انجمن قلم سوئد با آنان نیز ملاقات میکند. مجموعه شعرهای احمد شاملو (دوجلدی) در آلمان غربی منتشر میشود. در ۱۳۶۹ برای شرکت در جلساتی که به دعوت مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران سیرا (CIRA) در دانشگاه برکلی برگزار شد به عنوان میهمان مدعو به آمریکا سفر میکند. سخنرانیهای او، «مفاهیم رند و رندی در غزل حافظ» و «حقیقت چقدر آسیبپذیر است» که با نام «نگرانیهای من» منتشر شد، واکنش گستردهای در مطبوعات فارسی زبان داخل و خارج از کشور داشت و مقالات زیادی در نقد سخنرانیهای شاملو نوشته شد. در بوستون دو عمل جراحی مهم روی گردن او صورت گرفت با این حال چندین شب شعر در شهرهای مختلف با حضور شاملو که تعدادی از آنها به نفع زلزلهزدگان ایران و آوارگا بنیامین نتانیاهو (به عبری: בִּנְיָמִין "ביבי" נְתַנְיָהוּ) (زادهٔ ۱۹۴۹ در تل آویو) نخستوزیر کنونی کشور اسرائیل (از ۱۸ ژوئن ۱۹۹۶ تا ۶ ژوئیه ۱۹۹۹ و از ۱ آوریل ۲۰۰۹ تاکنون) و رهبر کنونی حزب لیکود است. وی تنها نخستوزیر تاریخ اسرائیل است که پس از تأسیس این کشور به دنیا آمده است.[۱] نتانیاهو در اوت ۲۰۰۵ در اعتراض به طرح خروج شهرکنشینان اسرائیلی از غزه از پست خود در وزارت دارائی اسرائیل استعفا داد و از کابینه آریل شارون خارج شد. او در اوت ۲۰۰۶ دوباره به ریاست حزب لیکود رسید. بنیامین نتانیاهو در سال ۱۹۴۹ میلادی در تلآویو متولد شد، اما در اورشلیم بزرگ شده و در نوجوانی، مدتی در ایالت پنسیلوانیا، آمریکا در کنار پدربزرگش که استاد تاریخ در آمریکا بود، به تحصیل پرداخت. در سال ۱۹۶۷ به اسرائیل بازگشت و به عضویت در یگان تکاوری فوق ویژه ستاد کل فرماندهی و عملیات ارتش اسرائیل به نام یگان سایرت متکل پیوست. او در هر دو جنگ شش روزه و یوم کیپور شرکت کردهاست. یوناتان، برادر بنیامین که از فرماندهان عملیاتی یگان ویژه سایرت متکل بود، در تاریخ ۴ ژوئیه ۱۹۷۶ میلادی و در جریان عملیات آزادسازی مسافران اسرائیلی هواپیمایی فرانسه که توسط چریکهای فلسطینی به گروگان گرفته شده و به اوگاندا منتقل شده بودند، کشته شد. وی از قهرمانان ملی در کشور اسرائیل به شمار میرود.[۱] بنیامین نتانیاهو دارای مدرک کارشناسی در رشته معماری و کارشناسی ارشد در مدیریت اجرایی از دانشگاه امآیتی است. وی مدرک دکترای خود را از هارواردو در رشته علوم سیاسی کسب کرده است[۲]. بنیامین نتانیاهو، وعدههای انتخاباتی متعددی را در راستای انتخابات سراسری اسرائیل (۲۰۰۹) داد. از آنجمله، وی در دیدار از شهر اشکلون وعده داد که در صورت دستیابی به مقام نخستوزیری اسرائیل، حکومت حماس در نوار غزه را سرنگون خواهد کرد.[۳] بنیامین نتانیاهو همچنین وعده داده است تا «رشد طبیعی شهرکهای یهودینشین در کرانه غربی رود اردن را ادامه دهد، با برچیدن شهرکها مخالفت کند، از دادن امتیاز درباره تقسیم اورشلیم به فلسطینیها خودداری ورزد و سرانجام اینکه به توافقات پشتپرده دولتمردان سابق اسرائیل با حکومت خودگردان فلسطین تعهدی نداشته باشد».[۴] در تاریخ ۱۴ ژوئن ۲۰۰۹ میلادی، بنیامین نتانیاهو، در سخنرانی در دانشگاه تلآویو برای اولین بار با تشکیل کشور مستقل فلسطینی به طور مشروط موافقت کرد. او بازگشت آوارگان فلسطینی را منتفی و اورشلیم را پایتخت واحد و ابدی اسرائیل دانست و غیرنظامیشدن مناطق فلسطینی و به رسمیتشناختن اسرائیل، به عنوان یک دولت یهودی از سوی فلسطینیها را پیششرط موافقت با تشکیل کشور فلسطینی دانست.[۵] بنیامین نتانیاهو از مخالفین سرسخت دستیابی ایران به سلاح هستهای است و آن را مهمترین تهدید برای موجودیت و امنیت کشور اسرائیل قلمداد میکند.[۶] در پی اعتراضات مردمی نسبت به نتایج اعلامشده در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، بنیامین نتانیاهو «شجاعت باورنکردنی» هواداران اپوزیسیون در ایران را مورد ستایش قرار داد و تصریح کرد که مردم دلیر ایران، چهرهٔ واقعی ایران را به نمایش گذاشتهاند.[۷] نتانیاهو که به شدت مخالف تلاشهای ایران برای دستیابی به غنیسازی اورانیوم است عقیده دارد: «هماکنون سال ۱۹۳۸ است و ایران همان آلمان است که به سرعت تلاش دارد خودش را به بمبهای اتمی مسلح کند».[۸][۹] نتانیاهو در کنفرانسی خبری در آوریل ۲۰۰۸ اظهار کرد که تنها یک تفاوت بین آلمان نازی و جمهوری اسلامی ایران وجود دارد و آن این است که اولی ابتدا وارد یک درگیری جهانی شد و سپس به دنبال تسلیحات اتمی رفت، در حالیکه دومی در ابتدا به دنبال تسلیحات اتمی است و هنگامی که بدان دست یابد، جنگی جهانی را آغاز خواهد کرد.[۱۰] بنیامین نتانیاهو هماکنون رهبر حزب راستگرای لیکود است. حزب لیکود به رهبری وی در انتخابات سراسری اسرائیل (۲۰۰۹) موفق به کسب ۲۷ کرسی، از پارلمان ۱۲۰ عضوی اسرائیل شد.[۱۱] در تاریخ ۲۰ فوریه ۲۰۰۹ میلادی، شیمعون پرس، رئیسجمهوری اسرائیل از بنیامین نتانیاهو، خواست تا در مقام نخستوزیر، دولت جدید اسرائیل را تشکیل دهد.[۱۲] در تاریخ ۱ آوریل ۲۰۰۹ میلادی، بنیامین نتانیاهو، کابینهٔ جدید خود را به کنست معرفی کرد و با دریافت ۶۹ رای موافق، ۴۵ مخالف، ۱ رای ممتنع و ۵ غایب، موفق به گرفتن رای اعتماد برای دولت جدید اسرائیل شامل ۳۰ وزارتخانه شد.[۱۳] در دولت بنیامین نتانیاهو، ۲ وزیر زن[۱۴] و ۵ وزیر روسیالاصل حضور دارند.[۱۵] کابینه اسرائیل در تاریخ ۱۶ فروردین ۱۳۸۸ (۵ آوریل ۲۰۰۹)، به پیشنهاد بنیامین نتانیاهو، عوزی آراد را به سمت رئیس شورای عالی امنیت ملی اسرائیل منصوب کرد.[۱۶]
کریستفر نیکولاس سارانتاکوس (به انگلیسی: Christopher Nicholas Sarantakos) متولد ۱۹ دسامبر ۱۹۶۷ (میلادی) که بیشتر با نام هنری خویش کریس انجل شناخته میشود، یک ساحر، شعبدهباز، موسیقیدان و بدلکار آمریکایی است. او بیشتر به خاطر اجرای برنامه تلویزیونی ذهن عجیب کریس انجل «Criss Angel Mindfreak» شناخته میشود. کریس با پشتکار و تلاشهای روز افزون به اوج قدرت و شهرت رسید تا آنجا که در سال ۲۰۰۱ و ۲۰۰۴ برنده جایزه IMS Magicians (International Magicians Society) که از سال ۱۹۶۸ تا بحال مجموعا ۳۷۰۰۰ عضو در سرار دنیا دارد و در سال ۲۰۰۵ برنده جایزه بزرگترین شعبده باز آمریکا شد و برنامهای در یکی از کانالهای ماهواره بنام A&E هرهفته کارهای جدیدش را پخش میکند. او در این کانال شروع به آموزش کارهای ساده شعبده بازی به بینندگان کرد و در مصاحبهای با Penn Jillette اظهار کرد که باور نمیکند که انسانی با که قدرت ماوراءطبیعه وجود داشته باشه. این مجموعه شامل سه فصل Mindfreak + Criss Angel Supernational + دو فصل MasterMindes میباشد.
دیوید کاپرفیلد (به انگلیسی: David Copperfield) با نام اصلی دیوید سِت کوتکین (به انگلیسی: David Seth Kotkin)، تردست آمریکایی در ۱۶ سپتامبر سال ۱۹۵۶ در شهر «متاچن»، واقع در ایالت نیوجرسی آمریکا از پدر و مادری یهودی که از روسیه مهاجرت کرده بودند، به دنیا آمد. او در کودکی، شعبده بازی با کارت را از پدر بزرگش آموخت. کاپرفیلد نخستین اجرای خود را در سن ۱۲ سالگی در شهر زادگاهش به نمایش گذاشت. مهارتهایش را در تردستی به سرعت توسعه داد و رسما به عنوان جوانترین شعبده باز شروع به کار کرد. او در سن ۱۶ سالگی به تدریس یک دوره درسی شعبده بازی در دانشگاه نیویورک پرداخت. کاپرفیلد در طول سالهای دهه هفتاد میلادی به اجرای شعبده بازی در تلویزیون و سالنهای نمایش پرداخت و در سال ۱۹۷۸ نخستین بار اجرای ویژه خود را با نام «جادوی دیوید کاپرفیلد» به نمایش گذاشت که موفق به کسب جوایزی شد و نامش بر سر زبانها افتاد. در سالهای دهه هشتاد، او به شعبدهبازیهایی در مقیاس بالاتر روی آورد، از محبوبترین نمایشهای او ناپدید نمودن مجسمه آزادی به سال ۱۹۸۳ بود. از تردستیهای دیگرش، گذشتن از دیوار بزرگ چین و فرار از زندان آلکاتراز (که تابه آنروز هیچ زندانی موفق به فرار از آن نشده بود) میباشد. وی همچنین بهعنوان نخستین تردستی شناخته شد که بدون کمک کابل توانست پرواز کند. کاپرفیلد برترین تردست دوران معاصر لقب گرفت و توسط دبیرخانه کنگره آمریکا «اسطوره زمان» نامیده شد. او شعبده بازیهای قدیمی را به سبک مدرن و جدید و جالبی عرضه کرد و موجب شد تا مردم دنیا، به این نمایشها با دید بهتر و هیجانانگیزتری به نگاه کنند. دیوید کاپرفیلد جوایز بسیاری نیز دریافت نموده و موفق به کسب لقب شوالیه از دولت فرانسه و دکترای افتخاری از دانشگاه فوردهام شده است. همچنین در موزه مادام توسو در لندن که مجسمه مومی اشخاص مشهور را قرار میدهند، مجسمه مومی وی هم اضافه گردیدهاست. در ۴ کشور هم تصویرش را بعنوان یادبود بر روی تمبر چاپ کردهاند. در آمد او فقط در سال ۲۰۰۳ بالغ بر ۵۷ میلیون دلار بوده و از نظر درآمد در دنیا نفر دهم میباشد. کاپرفیلد در بیش از ۴۰ کشور و با تعداد بیش از ۳ میلیارد تماشاگر برنامه داشتهاست.
عدهای از محققان ایتالیایی با تحقیق بر روی اثر انگشت بازسازی شدۀ وی، او را دارای ریشۀ عربی و اهل خاورمیانه برشمردهاند.[۱] داوینچی را کهنالگوی «فرد رنسانسی» دانستهاند. وی فردی بینهایت خلاق و کنجکاو بود. او نظریات خود را در مجموعه یادداشتهایی که بالغ بر هزاران صفحه می باشند، ثبت کرده است. او طرحهای مبتکرانهای را برای ساخت سلاحهایی مانند توپهای بخار، ماشینهای پرنده و ادوات زرهی ارائه کرده بود، هرچند که بسیاری از آنها هرگز ساخته نشدند.
داوینچی اولین طراح هواپیما و صدها اثر معماری دیگر بهشمار میرود. یکی از طرحهای ابتکاری او لباس غواصی و زیر دریایی جنگی است. او همچنین مسلسل، تانک نظامی، ساعتی که به ساعت داوینچی معروف است، کیلومتر شمار و چیزهای دیگر را طراحی یا اختراع کرد و با استفاده از خط معکوس برای طراحیهای خود یادداشتهایی را نوشته است، که آنها را فقط در آینه میتوان خواند. شهرت جهانی داوینچی بیشتر بهخاطر نقاشیهای شام آخر و مونالیزا است.زندگی
دوران کودکی
دوران جوانی
دوران کهنسالی و مرگ
زندگی شخصی و روابط
گرایش جنسی و تاثیرات آن بر هنرش
شاگردان
آثار و پژوهشها
نقاشیها
پژوهشهای علمی
طرحهای مهندسی و اختراعات
نگارخانه
زندگی
خانواده
شعر
نقاشی
درگذشت
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
در ۲۹ اسفند ۱۳۸۷، سنگ بزرگتر سیاهرنگی بر روی سنگ سفید نصب گردید.[۱۸]نکوداشت
سفرهای خارج از کشور
نمایشگاههای نقاشی
نگارخانه
زندگی و فعالیتها
تولد و سالهای پیش از جوانی
دوران فعالیت سیاسی و زندان
ازدواج یکم و چاپ نخستین مجموعهٔ شعر و آشنایی با نیما
دستگیری و زندان
ازدواج دوم و تثبیت جایگاه شعری
شروع فعالیتهای سینمایی
آشنایی و ازدواج با آیدا سرکیسیان
سفرهای خارجی
انقلاب و بازگشت به ایران
کودکی و جوانی
تحصیلات
وعدههای انتخاباتی و باورهای سیاسی
شهرکهای یهودینشین
کشور مستقل فلسطینی
ایران
مقایسه ایران با آلمان نازی
فعالیتهای سیاسی
تشکیل دولت (۲۰۰۹)
בנימין נתניהו
بنیامین نتانیاهو در دانشگاه ام آی تی-۲۰۰۳
شناسنامه
زادروز
۲ اکتبر ۱۹۴۹
زادگاه
تلآویو، اسرائیل
همسر
دین
یهودی
اطلاعات سیاسی
پس از
ایهود اولمرت
جناح سیاسی
حزب لیکود
وبگاه رسمی
www.netanyahu.org.il
امضا
کریس آنجل Christopher Nicholas Sarantakos در سال ۱۹۶۷ در آمریکا بدنیا آمد. او به همراه مادر یونانی، پدر و دو برادرش Costa و JD و دوگربه خانگیش در نیویورک بزرگ شد. او در نوجوانی به یادگیری و نواختن سازهای موسیقی مثل فلوت و آکودیون پرداخت. یکی از بزرگترین مشکلات کریس در زندگی از دست دادن پدرش بدلیل سرطان بود. وقتی در سن ۶ سالگی عمه او یک شعبده بازی با ورق برای او انجام داد مسیر زندگی کریس تغییر کرد و از همان دوران به انجام کارهای عجیب و غریب و شعبده بازیهایی که بیشتر جنبه واقعیت داشته باشند پرداخت. دو نفر از بزرگترین شعبده بازانی که او را تحت تاثیر قرار دادند و کریس از کارهای آنها الهام میگیرد Harry Houdini و Aldo Richiardi هستند. او از همان دوران نوجوانی در مهمانیها و جشنها شروع به انجام شعبده بازیهای فراگرفته و ابتکاری خود میزد. در همین زمان شعبده بازی بنام James Randi که از خوانندگان گروه AngelDust بود ورقهای بازی را بنام Angel منتشر کرد و آهنگ MindFreak را برای برنامههای نمایشی کریس آماده کرد.
کریس انجل
زادروز
۱۹ دسامبر ۱۹۶۷ (۴۴ سال)
نیویورک، آمریکا
پیشه
شعبدهباز، بدلکار٬ موسیقیدان
سالهای فعالیت
۱۹۹۷ - اکنون
وبگاه
CrissAngel.com
دیوید کاپرفیلد
زادروز
۱۶ سپتامبر ۱۹۵۶
نیوجرزی
ملیت
آمریکایی
نامهای دیگر
دیوید سِت کوتکین
سالهای فعالیت
از سال ۱۹۷۴ تاکنون
وبگاه
www.dcopperfield.com
Power By:
LoxBlog.Com